هنرمند، مایا، با هدست واقعیت مجازی خود از خواب بیدار می شود و وارد متاورز هارما می شود. او کشش می کشد و چند نفس عمیق می کشد و از آزادی و انعطاف پذیری کار در هر نقطه از جهان لذت می برد.
مایا روزهای خود را صرف کاوش در متاورز هارما می کند و به دنبال الهام جدیدی برای کار خود می گردد. او از گالری ها و نمایشگاه های مجازی بازدید می کند، با هنرمندان و سازندگان دیگر صحبت می کند و تا آنجا که می تواند فرهنگ و خلاقیت متاورس را جذب می کند.
در حالی که او در خیابان های مجازی قدم می زند، نصب جدیدی از یک هنرمند همکارش را می بیند که توجه او را جلب می کند. او به جزئیات پیچیده و حرکات پویا قطعه نزدیک می شود و آن را تحسین می کند. مایا موجی از الهام را احساس میکند و تصمیم میگیرد با این هنرمند در اینستالیشن جدید خود همکاری کند.
مایا چند هفته آینده را صرف کار روی پروژه می کند و از هدست واقعیت مجازی و نرم افزار خود برای طراحی و ساخت نصب استفاده می کند. او با تیمی از هنرمندان و طراحان کار میکند، ایدهها را به اشتراک میگذارد و طرح را تا زمانی که درست شود اصلاح میکند.
در نهایت نصب آماده است. مایا یک گالری مجازی راه اندازی می کند و از مجموعه داران و علاقه مندان دعوت می کند تا بیایند و این قطعه را شخصا ببینند. پاسخ بسیار زیاد است و مایا ظرف چند روز نصب را به عنوان NFT فروخته است.
مایا از موفقیت پروژه خود هیجان زده است و از هم اکنون در حال برنامه ریزی برای نصب بعدی خود است. متاورز هارما منبع بی پایانی از الهام و فرصت است و او نمی تواند منتظر بماند تا ببیند در آینده چه چیزی خلق خواهد کرد.